۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

این خانه سیاه است

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

دیدن نمایشنامه های معروف , چاقویی دو لبه است ! از یک طرف خیالتان راحت است که به دیدن نمایشنامه ای قوی و چفت و بست دار می روید و از طرفی نگرانید که اجرایی کلیشه ای از نمایشنامه را ببینید :اجراهایی که به بهانه وفاداری به متن خالی از هرگون نوآوری هستند .آن هم نمایشنامه ای از "لورکا" که به دلایل زیادی در ایران بسیار محبوب است . که مهم ترین آنها ترجمه های روان "شاملو" از کارهایش , اسم آهنگین و با شکوهش که جان می دهد برای کلاس گذاشتن در کافه نشینی ها و مرگ خاص اوست ! ما ایرانی ها عاشق مد و تراژدی در هنر هستیم !
روایت "زهرا فتحی" از "خانه برناردا آلبا " از آن نظر تازه است که کاراکترهای نمایشنامه را در قالب عروسک روی صحنه برده است . سه بازیگردان , عروسک ها را در فضای دکور جابه جا می کنند و میمیک های صورت و فیگورهای متناسب با صحنه را به اجرا در می آورند و دیالوگ ها به صورت ضبط شده در سالن پخش می شود . عروسک گردان ها و عروسک ها ماسکی ترسناک دارند که این تمهید هم فضای سختی که در آن هستند را نشان می دهد و هم نوعی تعمیم و جهان شمولی را در بیننده ایجاد می کند .
ماجراهای چهار خواهر باکره که در رقابتی پنهان برای شوهر کردن با هم هستند با مادری که بعد از مرگ شوهر تازه فوت شده اش عرصه را بر آنها تنگ کرده است با ترجمه ی خاص شاملو , برای مخاطب ایرانی باورپذیر از کار درآمده است . دیدن این روایت از "خانه برنادا آلبا" را از دست ندهید .
"خانه برناردا آلبا
نوشته : فدریکو گارسیا لورکا . ترجمه : احمد شاملو
کارگردان : زهرا صبری
بازیگران و عروسک گردانان : رکسانا بهرام . مهدی شاه پیری . ندا هنگامی
 تئاتر شهر . تالار سایه . اجرا تا پایان شهریور "
پ.ن : توصیه می کنم قبل از دیدن نمایش ابتدا نمایشنامه اش را بخوانید تا به شخصیت ها و اسم هایشان عادت کنید .
پ.ن : عکس های نمایش را از این جا می توانید ببینید .
.

 

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

زمین سوخته

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

در عالم نویسندگی یا باید تکنیک بلد بود یا دایره وسیعی از واژگان را در اختیار داشت . یا باید از موضوعات تازه نوشت و یا نگاه تازه ای به موضوعات کلیشه ای داشت . پس خواندن کتابی که از مرز حساس تکنیک و روایت , کلیشه و ژانر به خوبی عبور کرده است و توانسته باشد مخلوط همگنی از تمام این ها باشد می تواند گزینه مناسبی باشد .
جنگ از آن موضوعاتی است که در ادبیات ایران به شدت آلوده کلیشه ها است که نمونه آخر کتاب مبتذل "دا" است که هنوز هم از اطلاق عنوان کتاب به آن مطمئن نیستم ! " احمد محمود " چهره ی واقعی جنگ را در کتابش توصیف کرده است بدون هیچ تعارف و ملاحظه ای : "چشمم می افتد به دستی که در اثر انفجار از شانه جدا شده است و همراه موج انفجار بالا رفته است و تو خوشه ی خشک نخل گوشه حیاط گیر کرده است ... انگشت کوچک دست , از بند دوم قطع شده است و سبابه اش مثل یک درد , مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه به قلبم نشانه رفته است "
کتاب را که می خوانید  هم با آداب و رسوم و لهجه مردم جنوب آشنا می شوید و هم سردرگمی و غافل گیری شروع جنگ را به خوبی حس می کنید . " کی ئی روز می خواست برات ببم ؟! همی ئی بلشویکا که میخوان زن آدم رو اشتراکی کنن ! " توصیفات نابی که مختص احمد محمود است در این کتاب با تکنیک هایی که به کار برده است خواندنی تر شده است  . مثلا وقتی که چیزی از بلندگو پخش می شود , در داستان جمله هایش بریده بریده آمده است که خواننده به خوبی نویز محیط را متوجه می شود .ویژگی خاص شخصیت های کتاب در طول داستان به تناوب تکرار می شود انگار که "محمود" خواسته باشد آن ها را تا ابد در ذهنمان حک کند و مگر می شود ساکنان بن بست ننه باران و قهوه خانه مهدی پاپتی را با تمام رنج ها و شادی هایشان فراموش کرد ؟
پ.ن : مهاجرانی می خواست کتاب را به عنوان کتاب سال برگزیده کند اما با مخالفت آقای خامنه ای روبه رو شد !
"زمین سوخته
احمد محمود
انتشارات معین
323 صفحه . 4500 تومان "
.

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

درود بر مصدق با لهجه ای عربی

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

آدم سیاسی نیستم . اما همیشه سیاست خودش را به نحوی به زندگی ام دوخته است ! اصلا مگر در ایران می شود اهل مطالعه بود و سیاسی نبود ؟ مگر می شود به این فکر نکرد که چرا ما درجا  می زنیم و دنیا دارد به چه سمت هایی می جهد  ! اما همیشه متنفر بودم که سیاست را در تمامی زمینه ها دخالت دهم ! به همین علت در جنبش پس دادن "کافه پیانو" شرکت نکردم , برایم مهم نبود که چرا مرحوم "میرمیران" معمار محبوب دولتی ایران بود ,  از فیلم "سنگسار ثریا" متنفر بودم , بعد از اجرای عصار در همایش ایرانیان خارج از کشور در کمپین "تنفر از عصار " در فیس بوک عضو نشدم و از اظهارات شجاعانه و منطقی "رحیم مشایی" درباره ی مکتب ایران دفاع کردم هرچند که از شخص خودش متنفرم !
به همین دلیل " زنان بدون مردان " را با کمی ارفاق فیلمی متوسط دیدم که سعی کرده است حرف های بزرگی را با هم بزند : کودتای 28 مرداد سال 32 و سقوط مصدق , شرایط ناگوار اجتماعی زنان ایرانی , جدال سنت و مدرنیته , وطن پرستی و فضای اجتماعی آن دوران و دقیقا به همین علت نتوانسته است هیچ کدام را به خوبی نشان دهد ! " شیرین نشاط " که فیلنامه اش را از کتابی به همین نام از "شهرنوش پارسی پور" اقتباس کرده است آنقدر خود را درگیر بعد سیاسی فیلمش کرده است که از جنبه های سینمایی و هنری آن غافل شده است و انتظار دارد لوکیشن های کشور مراکش را- با عناصر معماری شاخصش – به جای تهران سال 32 و مردمی که با لهجه مشخص عربی در جمایت از مصدق شعار می دهند را به عنوان مردم قهرمان و آزاده ایرانی فرض کنیم !
فیلم به جز طراحی لباس و صحنه های داخلی که قابل قبول و باورپذیر هستند , تنها یک سکانس – صحنه ای که دختر روسپی خودش را در حمام از شغلش تطهیر می کند - و چند نمای قابل قبول دارد که آنهم به لطف تجربه های عکاسی شیرین نشاط شکل گرفته است و با این حال جایزه بهترین کارگردانی جشنواره ونیز را دریافت کرده است و خود حدیت مفصل بخوان از این مجمل !
"زنان بدون مردان
کارگردان : شیرین نشاط
بر اساس کتابی به همین نام از شهرنوش پارسی پور
لینک فیلم در IMDB
.

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

خالق نمادهای مدرن تهران

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

"پردیس سینمایی ملت " از چند نظر در معماری معاصرایران بنای مهمی است . مهم ترین دلیل آن وجود یک مبانی نظری مدرن در طراحیش است که تا کنون در ایران در حد حرف و کاغذ مانده بود ! ایده طراحی آن Hyper Cube : یعنی مکعب هایی که در اثر کششی که به هم دارنند ایجاد حرکت و حجم در فضا می کنند از مباحث تقریبا جدید در معماری روز دنیاست . دلیل دوم طراحی مناسب و زیبای آن است که با تمام تصورات ذهنی که از سینما در ذهن داشته اید – یعنی حجمی صلب و بدون بازشو و نور - متفاوت است و برعکس , نمای تمام شیشه ی آن  بسیار جاذب و دعوت کننده دارد .
شاهکار "دانشمیر" استفاده از "رمپ" برای ارتباطات عمودی اصلی بنا است که دقیقا مشابه سیرکولاسیونی است که هنگام قدم زدن در خود پارک ملت تجربه می کنید . یعنی حرکتی نرم و سیال . "دانشمیر " رمپ را هوشمندانه در سمتی از بنای خود به کار برده است که رو به پارک است و برای سمت دیگر – که رو به بزرگراه کردستان است از پله استفاده کرده است تا تفاوت محیط طبیعی پارک را با محیط خشن بزرگراه نشان دهد . نمای شیشه ای بنا از جاگذاری هوشمندانه رمپ ها در پلان بوجود آمده است که باعث شده است سالن های سینما -که باید تاریک باشند - در وسط قرار بگیرند. بهترین هماهنگی بین سازه و معماری – که از معضلات بزرگ پیش روی معماری ایران و به دلیل فقز تکنولوژی ساختمانی است – در این بنا به اجرا در آمده است . حجم زیبای بنا یک دروازه قوی را برای پارک ملت از سمت بزرگراه کردستان ایجاد کرده است .
 
این بنای جوان خیلی زود جای خودش را به عنوان یکی از نمادهای مدرن تهران باز کرده است و در اپیزود نه چندان قوی "تهران " از "مهدی کرم پور " در فیلم "طهران , تهران " به عنوان یکی از لوکیشن ها به کار گرفته شد . تنها نکته منفی طراحی بنا ورودی های ضعیف خود بنا و هزینه بالای نگهداری و تمیز کردن نماهای تمام شیشه ای آن در هوای آلوده تهران و در جنب بزرگراه کردستان است .
سالن های استاندارد سینما , وجود فضاهای نمایشگاهی و کتابفروشی وکافی شاپ و رستوران همه چیز را مهیا کرده است که برای ساعاتی این زندگی مزخرف را با دوستانتان در آن جا از یاد ببرید !
پ.ن : نام رضا دانشمیر را بعد از اجرای طرح های " سینمای imax تهران " و " مسجد خیابان ولیعصر " که تئاتر شهر را به معنای واقعی کلمه نجات داد , بیش تر خواهید شنید . کارفرمای پروژه های او – شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران – به شدت خوش ذوق و ثروتمند است و چنین کارفرمایی برای یک معمار جوان به معنی امکان اجرای تمام افکار روی کاغذش است .
.

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

وصف العیش , نصف العیش

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

سفر به خارج از ایران همیشه در من دوحس کاملا متضاد را ایجاد می کند . شادم می کند از این نظر که عاشق تجربه کردن فرهنگ ها و آداب و رسوم سایر کشورها هستم و غمگینم می کند از این نظر که هر دانشی در تو حس مقایسه به وجود می آورد و چه مقایسه ای غمگین تر از این که وضع زندگییم در ایران را با سایر نقاط جهان سبک سنگین کنم ؟! حالا نکته جالب و غم انگیز ماجرا را گوش کنید : از وقتیکه این حس قوی را در خودم کشف کردم به علت نداشتن یک کارت 10 در 8 نمی توانستم از کشور خارج شوم ! و تقریبا مطمئنم اگر این خدمت مقدس ! را نیز بگذرانم آنقدر پول نخواهم داشت که بتوانم به لیست بالابلند جاهایی که باید قبل از مرگ ببینم , سفر کنم ! تنها گزینه ی که می توانم این حسم را ارضا کنم خواندن کتاب های سفرنامه است .
کسانی که دست به سفرشان خوب است معمولا نویسنده های خوبی نیستند ! و نویسنده های خوبی که اهل سفر باشند کم تر به جنبه های هنری و فرهنگی کشور مقصد توجه می کنند و خودشان را درگیر نوشتن نکات کلیشه ای مانند کیفیت آب و هوا و توصیف های دقیق مکان ها و ... می کنند و جای خالی "تحلیل و مقایسه " به شدت در نوشته هایشان حس می شود . اما با کتابی که می خواهم معرفی کنم می توان با خیال راحت در اتاقتان همراه با مردی به مسافرت بروید که از قضا هم اهل هنر است , هم نویسنده خوبی است و هم مقایسه های جالبی را انجام داده است ! عشاق سینه چاک مجله "چهل چراغ " حتما او را خوب می شناسند : منصور ضابطیان .
"مارک و پلو" مجموعه ای از سفرنامه ها و عکس های ضابطیان به نقاط مختلف دنیاست که به شدت راحت و صمیمی نوشته شده است و سرشار از نکات جالب و غیر کلیشه ای است . اگر می خواهید بدانید در کدام کشور دنیا اول کارناوال برگزار می کنند و بعد به دنبال مناسبتش می گردند یا این که در کدام نقطه این کره خاکی می توان همراه روزنامه , دمپائی ابری هم مجانی هدیه گرفت یا این که چه مغازه ای در بیروت در مرز بین قسمت مسلمان نشین و مسیحی نشین قرار دارد یا چه چیزهایی در خانه های ارمنی حتما باید وجود داشته باشد یا این که سفارش نوشابه در رستوران های لوکس کدام کشور نوعی بی کلاسی محسوب می شود یا تازه واردهای نیویورک را چگونه می توان شناخت خواندن این کتاب را از دست ندهید !
" مارک و پلو
مجموعه ای از سفرنامه ها و عکس های منصور ضابطیان
نشر مثلث – 160 صفحه – 4000 تومان "
پ.ن : تنها نکته ای که در حین خواندن کتاب مرا آزار داد عکس های به شدت معمولی ای بود که ضابطیان در لابه لای کتابش گنجانده بو.د می توان تا حدی به او حق داد, نویسنده های خوب لزوما عکاس های خوبی نیستند !
.

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

قابی از ابدیت

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

ابدیت از آن دست واژه هایی است که علی رغم واضح بودن معنی لغوی آن تعریفی گنگ و پیچیده دارد ! مسئله زمانی حاد تر می شود که یک معمار بخواهد در بنایی که می سازد حس این واژه را به مخاطب انتقال دهد . نمی دانم شما هم مثل من از آن دسته افرادی هستید که لیستی از نقاطی که قبل از مرگ باید ببینید دارید ؟اگر پاسخ شما مثبت است مطمئنم که این بنا را نیز به آن اضافه خواهید کرد . چرا که " موسسه تحقیقاتی سالک " یکی از معدود بناهای معماری است که در آن می توانید شکوه ابدیت را تجربه کنید !
"لویی کان " به اعتقاد من یکی از سه ضلع مثلث نابغه های جهان معماری است . تاریخ گرایی و رعایت مفاهیم انسانی از مشخصه های کارهای اوست . او این ساختمان را در سال 1965 در کالیفرنیا ساخت . "دکتر سالک" از او درخواست کرده بود که مکانی آرام و زیبا برای انجام کارهای گروهی و تحقیقاتی بسازد و لویی کان با ایجاد محور بازی که در یک سوی آن اقیانوس آرام و در سویی درخت های زردآلو را می توان دید مکانی خلق کرد که خود آن را قابی برای ابدیت نامید. پنجره های اتاق های مطالعه و آزمایشگاه ها رو به دریاست و  ساختمان به بهترین شکل بین انسان , طبیعت و محیط کارش ارتباط مناسبی ایجاد کرده است .
ناتانیل – پسر لوئی کان – در سال 2003  فیلمی مستند به نام " آرشیتكت من؛ تصویر پسر از پدر " ساخت که نامزد دریافت جایزه اسکار همان سال شد . در این فیلم ناتانیل برای جان بخشدن به فضای خالی و جادویی این ساختمان ، اسكیت‌هایش را به پا می كند و ما حركت روان و مارپیچ او را در عرض میدان به سمت افق بی انتها میبینیم.
حالا تنها کاری که باید بکنید اضافه کردن این ساختمان در لیستتان است .
پ.ن : عکس ها و توضیخات مفصل بنا را از اینجا می توانید ببینید .
.

معتادان دیازپام ده

جستجو در دیآزپام 10

دیآزپام خورندگان امروز