۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

اسپاگتی یعنی رنج !

۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

در دنیای ادبیات دو راه بیش تر ندارید : یا باید " کافکا در کرانه " را بخوانید و به جادوی قلم "موراکامی " ایمان بیاورید یا این کتاب را نخوانده عاشق او شوید !! جادوگر بودایی با دو معجزه ی جدید به میان ما برگشته است .
شنیده اید در داستان های "کارور" گاهی خوردن یک قهوه ی ساده به تراژدی بزرگی تبدیل می شود ؟! حالا این سطر را داشته باشید : " پوسته های سبوس گندم های طلایی در کشتزارهای ایتالیا در باد شناورند . می توانید فکرش را بکنید که ایتالیایی ها چقدر متحیر می شوند اگر بدانند چیزی که در سال 1971 صادر می کرده اند , تنهایی محض بوده است ! "  این بار "موراکامی" است که می تواند پختن یک اسپاگتی ساده را به چنان تراژدی ای تبدیل کند که در ادامه ی زندگیتان هر وقت می خواهید اسپاگتی بپزید به یاد این داستان می افتید ! اتفاق های چندان مهمی در داستان های این کتاب نمی افتد و بیش تر توصیف یک حس , موقعیت یا خاطره ای دور داستان ها را شکل می دهد . موراکامی این بار هم المان های شرقی را با عناصر مدرن به خوبی تلفیق کرده است و به همین علت توانسته است پیام هایش را در لایه های زیرین پنهان کند و همین داستان هایش را خواندنی تر می کند . "موراکامی" استاد نوشتن داستان از "هیچ" است ! باور ندارید ؟ کتاب را بخوانید .
"دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل
هاروکی موراکامی . ترجمه ی محمود مرادی
نشر ثالث
131 صفحه . 2700 تومان "
پ.ن : " وقتی از دو حرف می زنیم از چه حرف می زنیم ؟! " داستان دیگر موراکامی است که نشر چشمه آن را به بازار فرستاده است . منتظر شب نوشت آن کتاب هم باشید .
.

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

این خانه سیاه است

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

دیدن نمایشنامه های معروف , چاقویی دو لبه است ! از یک طرف خیالتان راحت است که به دیدن نمایشنامه ای قوی و چفت و بست دار می روید و از طرفی نگرانید که اجرایی کلیشه ای از نمایشنامه را ببینید :اجراهایی که به بهانه وفاداری به متن خالی از هرگون نوآوری هستند .آن هم نمایشنامه ای از "لورکا" که به دلایل زیادی در ایران بسیار محبوب است . که مهم ترین آنها ترجمه های روان "شاملو" از کارهایش , اسم آهنگین و با شکوهش که جان می دهد برای کلاس گذاشتن در کافه نشینی ها و مرگ خاص اوست ! ما ایرانی ها عاشق مد و تراژدی در هنر هستیم !
روایت "زهرا فتحی" از "خانه برناردا آلبا " از آن نظر تازه است که کاراکترهای نمایشنامه را در قالب عروسک روی صحنه برده است . سه بازیگردان , عروسک ها را در فضای دکور جابه جا می کنند و میمیک های صورت و فیگورهای متناسب با صحنه را به اجرا در می آورند و دیالوگ ها به صورت ضبط شده در سالن پخش می شود . عروسک گردان ها و عروسک ها ماسکی ترسناک دارند که این تمهید هم فضای سختی که در آن هستند را نشان می دهد و هم نوعی تعمیم و جهان شمولی را در بیننده ایجاد می کند .
ماجراهای چهار خواهر باکره که در رقابتی پنهان برای شوهر کردن با هم هستند با مادری که بعد از مرگ شوهر تازه فوت شده اش عرصه را بر آنها تنگ کرده است با ترجمه ی خاص شاملو , برای مخاطب ایرانی باورپذیر از کار درآمده است . دیدن این روایت از "خانه برنادا آلبا" را از دست ندهید .
"خانه برناردا آلبا
نوشته : فدریکو گارسیا لورکا . ترجمه : احمد شاملو
کارگردان : زهرا صبری
بازیگران و عروسک گردانان : رکسانا بهرام . مهدی شاه پیری . ندا هنگامی
 تئاتر شهر . تالار سایه . اجرا تا پایان شهریور "
پ.ن : توصیه می کنم قبل از دیدن نمایش ابتدا نمایشنامه اش را بخوانید تا به شخصیت ها و اسم هایشان عادت کنید .
پ.ن : عکس های نمایش را از این جا می توانید ببینید .
.

 

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

زمین سوخته

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

در عالم نویسندگی یا باید تکنیک بلد بود یا دایره وسیعی از واژگان را در اختیار داشت . یا باید از موضوعات تازه نوشت و یا نگاه تازه ای به موضوعات کلیشه ای داشت . پس خواندن کتابی که از مرز حساس تکنیک و روایت , کلیشه و ژانر به خوبی عبور کرده است و توانسته باشد مخلوط همگنی از تمام این ها باشد می تواند گزینه مناسبی باشد .
جنگ از آن موضوعاتی است که در ادبیات ایران به شدت آلوده کلیشه ها است که نمونه آخر کتاب مبتذل "دا" است که هنوز هم از اطلاق عنوان کتاب به آن مطمئن نیستم ! " احمد محمود " چهره ی واقعی جنگ را در کتابش توصیف کرده است بدون هیچ تعارف و ملاحظه ای : "چشمم می افتد به دستی که در اثر انفجار از شانه جدا شده است و همراه موج انفجار بالا رفته است و تو خوشه ی خشک نخل گوشه حیاط گیر کرده است ... انگشت کوچک دست , از بند دوم قطع شده است و سبابه اش مثل یک درد , مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه به قلبم نشانه رفته است "
کتاب را که می خوانید  هم با آداب و رسوم و لهجه مردم جنوب آشنا می شوید و هم سردرگمی و غافل گیری شروع جنگ را به خوبی حس می کنید . " کی ئی روز می خواست برات ببم ؟! همی ئی بلشویکا که میخوان زن آدم رو اشتراکی کنن ! " توصیفات نابی که مختص احمد محمود است در این کتاب با تکنیک هایی که به کار برده است خواندنی تر شده است  . مثلا وقتی که چیزی از بلندگو پخش می شود , در داستان جمله هایش بریده بریده آمده است که خواننده به خوبی نویز محیط را متوجه می شود .ویژگی خاص شخصیت های کتاب در طول داستان به تناوب تکرار می شود انگار که "محمود" خواسته باشد آن ها را تا ابد در ذهنمان حک کند و مگر می شود ساکنان بن بست ننه باران و قهوه خانه مهدی پاپتی را با تمام رنج ها و شادی هایشان فراموش کرد ؟
پ.ن : مهاجرانی می خواست کتاب را به عنوان کتاب سال برگزیده کند اما با مخالفت آقای خامنه ای روبه رو شد !
"زمین سوخته
احمد محمود
انتشارات معین
323 صفحه . 4500 تومان "
.

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

درود بر مصدق با لهجه ای عربی

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

آدم سیاسی نیستم . اما همیشه سیاست خودش را به نحوی به زندگی ام دوخته است ! اصلا مگر در ایران می شود اهل مطالعه بود و سیاسی نبود ؟ مگر می شود به این فکر نکرد که چرا ما درجا  می زنیم و دنیا دارد به چه سمت هایی می جهد  ! اما همیشه متنفر بودم که سیاست را در تمامی زمینه ها دخالت دهم ! به همین علت در جنبش پس دادن "کافه پیانو" شرکت نکردم , برایم مهم نبود که چرا مرحوم "میرمیران" معمار محبوب دولتی ایران بود ,  از فیلم "سنگسار ثریا" متنفر بودم , بعد از اجرای عصار در همایش ایرانیان خارج از کشور در کمپین "تنفر از عصار " در فیس بوک عضو نشدم و از اظهارات شجاعانه و منطقی "رحیم مشایی" درباره ی مکتب ایران دفاع کردم هرچند که از شخص خودش متنفرم !
به همین دلیل " زنان بدون مردان " را با کمی ارفاق فیلمی متوسط دیدم که سعی کرده است حرف های بزرگی را با هم بزند : کودتای 28 مرداد سال 32 و سقوط مصدق , شرایط ناگوار اجتماعی زنان ایرانی , جدال سنت و مدرنیته , وطن پرستی و فضای اجتماعی آن دوران و دقیقا به همین علت نتوانسته است هیچ کدام را به خوبی نشان دهد ! " شیرین نشاط " که فیلنامه اش را از کتابی به همین نام از "شهرنوش پارسی پور" اقتباس کرده است آنقدر خود را درگیر بعد سیاسی فیلمش کرده است که از جنبه های سینمایی و هنری آن غافل شده است و انتظار دارد لوکیشن های کشور مراکش را- با عناصر معماری شاخصش – به جای تهران سال 32 و مردمی که با لهجه مشخص عربی در جمایت از مصدق شعار می دهند را به عنوان مردم قهرمان و آزاده ایرانی فرض کنیم !
فیلم به جز طراحی لباس و صحنه های داخلی که قابل قبول و باورپذیر هستند , تنها یک سکانس – صحنه ای که دختر روسپی خودش را در حمام از شغلش تطهیر می کند - و چند نمای قابل قبول دارد که آنهم به لطف تجربه های عکاسی شیرین نشاط شکل گرفته است و با این حال جایزه بهترین کارگردانی جشنواره ونیز را دریافت کرده است و خود حدیت مفصل بخوان از این مجمل !
"زنان بدون مردان
کارگردان : شیرین نشاط
بر اساس کتابی به همین نام از شهرنوش پارسی پور
لینک فیلم در IMDB
.

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

خالق نمادهای مدرن تهران

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

"پردیس سینمایی ملت " از چند نظر در معماری معاصرایران بنای مهمی است . مهم ترین دلیل آن وجود یک مبانی نظری مدرن در طراحیش است که تا کنون در ایران در حد حرف و کاغذ مانده بود ! ایده طراحی آن Hyper Cube : یعنی مکعب هایی که در اثر کششی که به هم دارنند ایجاد حرکت و حجم در فضا می کنند از مباحث تقریبا جدید در معماری روز دنیاست . دلیل دوم طراحی مناسب و زیبای آن است که با تمام تصورات ذهنی که از سینما در ذهن داشته اید – یعنی حجمی صلب و بدون بازشو و نور - متفاوت است و برعکس , نمای تمام شیشه ی آن  بسیار جاذب و دعوت کننده دارد .
شاهکار "دانشمیر" استفاده از "رمپ" برای ارتباطات عمودی اصلی بنا است که دقیقا مشابه سیرکولاسیونی است که هنگام قدم زدن در خود پارک ملت تجربه می کنید . یعنی حرکتی نرم و سیال . "دانشمیر " رمپ را هوشمندانه در سمتی از بنای خود به کار برده است که رو به پارک است و برای سمت دیگر – که رو به بزرگراه کردستان است از پله استفاده کرده است تا تفاوت محیط طبیعی پارک را با محیط خشن بزرگراه نشان دهد . نمای شیشه ای بنا از جاگذاری هوشمندانه رمپ ها در پلان بوجود آمده است که باعث شده است سالن های سینما -که باید تاریک باشند - در وسط قرار بگیرند. بهترین هماهنگی بین سازه و معماری – که از معضلات بزرگ پیش روی معماری ایران و به دلیل فقز تکنولوژی ساختمانی است – در این بنا به اجرا در آمده است . حجم زیبای بنا یک دروازه قوی را برای پارک ملت از سمت بزرگراه کردستان ایجاد کرده است .
 
این بنای جوان خیلی زود جای خودش را به عنوان یکی از نمادهای مدرن تهران باز کرده است و در اپیزود نه چندان قوی "تهران " از "مهدی کرم پور " در فیلم "طهران , تهران " به عنوان یکی از لوکیشن ها به کار گرفته شد . تنها نکته منفی طراحی بنا ورودی های ضعیف خود بنا و هزینه بالای نگهداری و تمیز کردن نماهای تمام شیشه ای آن در هوای آلوده تهران و در جنب بزرگراه کردستان است .
سالن های استاندارد سینما , وجود فضاهای نمایشگاهی و کتابفروشی وکافی شاپ و رستوران همه چیز را مهیا کرده است که برای ساعاتی این زندگی مزخرف را با دوستانتان در آن جا از یاد ببرید !
پ.ن : نام رضا دانشمیر را بعد از اجرای طرح های " سینمای imax تهران " و " مسجد خیابان ولیعصر " که تئاتر شهر را به معنای واقعی کلمه نجات داد , بیش تر خواهید شنید . کارفرمای پروژه های او – شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران – به شدت خوش ذوق و ثروتمند است و چنین کارفرمایی برای یک معمار جوان به معنی امکان اجرای تمام افکار روی کاغذش است .
.

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

وصف العیش , نصف العیش

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

سفر به خارج از ایران همیشه در من دوحس کاملا متضاد را ایجاد می کند . شادم می کند از این نظر که عاشق تجربه کردن فرهنگ ها و آداب و رسوم سایر کشورها هستم و غمگینم می کند از این نظر که هر دانشی در تو حس مقایسه به وجود می آورد و چه مقایسه ای غمگین تر از این که وضع زندگییم در ایران را با سایر نقاط جهان سبک سنگین کنم ؟! حالا نکته جالب و غم انگیز ماجرا را گوش کنید : از وقتیکه این حس قوی را در خودم کشف کردم به علت نداشتن یک کارت 10 در 8 نمی توانستم از کشور خارج شوم ! و تقریبا مطمئنم اگر این خدمت مقدس ! را نیز بگذرانم آنقدر پول نخواهم داشت که بتوانم به لیست بالابلند جاهایی که باید قبل از مرگ ببینم , سفر کنم ! تنها گزینه ی که می توانم این حسم را ارضا کنم خواندن کتاب های سفرنامه است .
کسانی که دست به سفرشان خوب است معمولا نویسنده های خوبی نیستند ! و نویسنده های خوبی که اهل سفر باشند کم تر به جنبه های هنری و فرهنگی کشور مقصد توجه می کنند و خودشان را درگیر نوشتن نکات کلیشه ای مانند کیفیت آب و هوا و توصیف های دقیق مکان ها و ... می کنند و جای خالی "تحلیل و مقایسه " به شدت در نوشته هایشان حس می شود . اما با کتابی که می خواهم معرفی کنم می توان با خیال راحت در اتاقتان همراه با مردی به مسافرت بروید که از قضا هم اهل هنر است , هم نویسنده خوبی است و هم مقایسه های جالبی را انجام داده است ! عشاق سینه چاک مجله "چهل چراغ " حتما او را خوب می شناسند : منصور ضابطیان .
"مارک و پلو" مجموعه ای از سفرنامه ها و عکس های ضابطیان به نقاط مختلف دنیاست که به شدت راحت و صمیمی نوشته شده است و سرشار از نکات جالب و غیر کلیشه ای است . اگر می خواهید بدانید در کدام کشور دنیا اول کارناوال برگزار می کنند و بعد به دنبال مناسبتش می گردند یا این که در کدام نقطه این کره خاکی می توان همراه روزنامه , دمپائی ابری هم مجانی هدیه گرفت یا این که چه مغازه ای در بیروت در مرز بین قسمت مسلمان نشین و مسیحی نشین قرار دارد یا چه چیزهایی در خانه های ارمنی حتما باید وجود داشته باشد یا این که سفارش نوشابه در رستوران های لوکس کدام کشور نوعی بی کلاسی محسوب می شود یا تازه واردهای نیویورک را چگونه می توان شناخت خواندن این کتاب را از دست ندهید !
" مارک و پلو
مجموعه ای از سفرنامه ها و عکس های منصور ضابطیان
نشر مثلث – 160 صفحه – 4000 تومان "
پ.ن : تنها نکته ای که در حین خواندن کتاب مرا آزار داد عکس های به شدت معمولی ای بود که ضابطیان در لابه لای کتابش گنجانده بو.د می توان تا حدی به او حق داد, نویسنده های خوب لزوما عکاس های خوبی نیستند !
.

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

قابی از ابدیت

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

ابدیت از آن دست واژه هایی است که علی رغم واضح بودن معنی لغوی آن تعریفی گنگ و پیچیده دارد ! مسئله زمانی حاد تر می شود که یک معمار بخواهد در بنایی که می سازد حس این واژه را به مخاطب انتقال دهد . نمی دانم شما هم مثل من از آن دسته افرادی هستید که لیستی از نقاطی که قبل از مرگ باید ببینید دارید ؟اگر پاسخ شما مثبت است مطمئنم که این بنا را نیز به آن اضافه خواهید کرد . چرا که " موسسه تحقیقاتی سالک " یکی از معدود بناهای معماری است که در آن می توانید شکوه ابدیت را تجربه کنید !
"لویی کان " به اعتقاد من یکی از سه ضلع مثلث نابغه های جهان معماری است . تاریخ گرایی و رعایت مفاهیم انسانی از مشخصه های کارهای اوست . او این ساختمان را در سال 1965 در کالیفرنیا ساخت . "دکتر سالک" از او درخواست کرده بود که مکانی آرام و زیبا برای انجام کارهای گروهی و تحقیقاتی بسازد و لویی کان با ایجاد محور بازی که در یک سوی آن اقیانوس آرام و در سویی درخت های زردآلو را می توان دید مکانی خلق کرد که خود آن را قابی برای ابدیت نامید. پنجره های اتاق های مطالعه و آزمایشگاه ها رو به دریاست و  ساختمان به بهترین شکل بین انسان , طبیعت و محیط کارش ارتباط مناسبی ایجاد کرده است .
ناتانیل – پسر لوئی کان – در سال 2003  فیلمی مستند به نام " آرشیتكت من؛ تصویر پسر از پدر " ساخت که نامزد دریافت جایزه اسکار همان سال شد . در این فیلم ناتانیل برای جان بخشدن به فضای خالی و جادویی این ساختمان ، اسكیت‌هایش را به پا می كند و ما حركت روان و مارپیچ او را در عرض میدان به سمت افق بی انتها میبینیم.
حالا تنها کاری که باید بکنید اضافه کردن این ساختمان در لیستتان است .
پ.ن : عکس ها و توضیخات مفصل بنا را از اینجا می توانید ببینید .
.

۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

همه چیز نزد ایرانیان است و بس !

۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

" عجیب است که این[موضوع] با این گستردگی مطلب در ادبیات و تاریخ ما تا کنون در نوشته مستقلی فراهم نیامده است . شاید علت قبحی است که در این موضوع است . این کتاب هم ممکن است به مذاق عده یی خوشایند نباشد اما چه می توان کرد ؟ این هم یکی از جریان های تاریخی – اجتماعی ما بوده است "
زبان فارسی زبانی است بسیار غنی و سرشار از امکانات و ویژگی هایی که منحصر بفرد است .یکی از مهم ترین این ویژگی ها این است که در آن فعل و ضمیر برای مونث و مذکر ,یکسان استفاده می شود بر خلاف سایر زبان های زنده دنیا مانند عربی , فرانسه و انگلیسی که بر حسب جنسیت مخاطب فعل ها و ضمایری جداگانه به کار می رود . همین مسئله باعث شده است که شاعران ایران زمین در اشعار و متن هایشان از معشوق مبهمی سخن بگویند که ما اغلب فکر کرده ایم که لابد باید مونث باشد اما در اکثر سبک ها و دوره ها به جز دوره پهلوی مذکر است ! کتابی که می خواهم در این پست آن را معرفی کنم با دلایل و مستنداتی قوی این مسئله را اثبات کرده است : کتاب " شاهد بازی در ادبیات فارسی " تالیف "دکتر سیروس شمیسا "
مثلا درباره این غزل معروف حضرت حافظ که { پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست / نیمه شب دوش به بالن من آمد بنشست / سر فرا گوش من آورد به آواز حزین / گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست ؟} توضیح می دهد که در شهرهای قرون وسطایی , معشوقی که بتواند نیمه شب با این وضعیت از خانه خارج شود و به دیدار عاشق بیاید مسلما مذکر بوده است زیرا زنان حتی در ساعات آخر عصر هم نمی توانستند به راحتی در معابر شهری ظاهر شوند .
جالب تر این که در این کتاب می خوانیم که این کار { هم جنس بازی } که از آن به تعابیر مختلفی در ادبیات ما یاد شده است و معروف ترین آن ها امرد بازی ( به فتح الف و سکون میم و فتح حرف ر ) و شاهد بازی است در دوره صفویه شکلی قانونی داشته است و امرد خانه هایی زیر نظر دولت فعالیت می کردند و به دولت مالیات می دادند و صحنه های امرد بازی به قدری رایج بود که می توانستی آن را در گوشه خانقاه ها و مدرسه ها ببینی ! کتاب بیش تر جنبه تحقیقی دارد و به بیان علت رواج همجنس گرایی در ایران که حدود هزار سال سابقه دارد نپرداخته است اما از اشارات آن می توان حدس زد که چون در جامعه ایرانی زنان حق حضور و همراهی با مردان را نداشته اند تنها راه ارضای غریزه و میل جنسی پرداختن به معشوق مذکر بوده است . هرچند که دکتر شمیسا یکی از مهم ترین وظایف جمال باز (فاعل) به امرد(مفعول) رامراقبت و به سر و سامان رساندن آن را بیان کرده است . مانند یک پدر معنوی .
کتاب به بهترین نحو به توضیح لغات و اصطلاحات امرد بازی در دوره های مختلف شعر فارسی پرداخته است و مفاهیم آن را بیان کرده است و تصویر تازه ای از شعر و نثر فارسی در ذهن ایجاد می کند . خواندن این کتاب فوق العاده را به تمام عاشقان ادبیات ایران توصیه می کنم
"شاهد بازی در ادبیات فارسی
نوشته : دکتر سیروس شمیسا
انتشارات فردوس
270 صفحه "
پ.ن : ظاهرا چند سالی است که کتاب تجدید چاپ نشده است . اگر کتاب را پیدا نکردید و اگه مایل بودین به من میل بزنید تا نسخه PDF کتاب رو براتون بفرستم .
.

۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

داستان های این مرد را تا نصفه بخوانید !

۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

1. شانزده ساله بودم و ذهنم پر از سوالهای آزاردهنده ای درباره مذهب و خدا و تقلید و جبر و اختیار . اتفاقی کتابی به دستم رسید که نصفه اول آن را یک سره بلعیدم ! انگار که نویسنده سوال های ذهنی من را به روی کاغذ آورده بود : "روی ماه خداوند را ببوس " . اما هر چه قدر که نیمه اول کتاب برایم جذاب بود , نیمه بعدی کتاب به شدت مرا ناامید کرد ! پایان کتاب به شدت سفارشی و ضعیف بود ! اما حس می کردم که این نویسنده می تواند به سوال های من جواب دهد . این بود که کتاب های این نویسنده در قفسه کتاب خانه ام جا خوش کرد: مصطفی مستور .
2. بیست و دو ساله ام. هنوز هم کسی نتوانسته است سوال هایم را به خوبی جواب دهد . نگاهی به کتاب خانه ام می اندازم . چشمم به کتاب های مستور می افتد که هر کدام را به این امید خریده ام که شاید در این کتاب , در این داستان آقای نویسنده دست از محافظه کاری بردارد و جوابم را بدهد ! اما نه ! بازهم داستان هایی که خوب شروع میشد , با جسارت از خطوط قرمز ایرانی عبور می کرد , شک به دل راه می انداخت و اما بعد در پایان خسته و بی رمق شعار می داد و بوی گند تحول های یکباره ای و عرفان های مسخره ای که باید لزوما به خدا ختم میشد , باعث میشد کتاب را زودتر ببندی ! این گونه بود که یازده کتاب مستور کتاب خانه ام را اشغال کرده است !
3.بعد از کتاب "عشقی بی شین , بی قاف , بی نقطه " به کلی ناامید شدم ! در این حد که برای خرید کار بعدی اش – من گنجشگ نیستم – حتی وسوسه هم نشدم اما لعنت به فروشنده نشر چشمه که این کتاب را به من معرفی کرد و کلی درباره خوبی های این کتاب صحبت کرد . خودتان بهنر می دانید چشمه نشری نیست که نیازی داشته باشد که کتابی را به مراجعه کنندگانش بندازد ! همیشه فروش این نشر خوب بوده است . این بود که کتاب تازه مستور را خریدم . من همیشه در مقابل خانم های جوان و زیبا تسلیم می شوم !!!
4. اگر شما هم به هر دلیلی مجبور به خرید این کتاب شدید به شما توصیه می کنم فقط صفحات 31 تا 35 و داستان "چند روایت معتبر درباره برزخ " را بخواند ! تعابیر زیبا و جدیدی از عشق دارد . باقی صفحات کتاب می توانید پاره کنید و دور بیاندازید ! به من اعتماد کنید !
" تهران در بعد از ظهر
مجموعه داستان کوتاه مصطفی مستور
نشر چشمه "
.

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

توان جلیل به دوش کشیدن بار عذرخواهی !

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

اگر ردیف صندلی های سالن قشقایی از یک طرف به دیوار نمی رسید , اگر من روی صندلی چسبیده به دیوار ننشته بودم و ردیف صندلی های سالن چهارده تایی نبود و اگر با ترک کردن سالن مجبور نبودم که پای 14 نفر را لگد کنم و 14 بار بگویم ببخشید , از دقیقه بیست تئاتر "پری خوانی عشق و سنگ " سالن را ترک می کردم !
نه ! بهتر است پستم را از جای بهتری شروع کنم . دیدن تئاتری از "چیستا یثربی" به تنهایی هیچ خوره تئاتری را تحریک نمی کند اما وقتی بدانی که این تئاتر تنها یک بازیگر دارد و به خاطر این بازی سیمرغ جشنواره تئاتر فجر را از آن خود کرده است و دکورش تنها یک چادر سفید زنانه و چند عدد گچ رنگی است و موسیقی آن زنده اجرا می شود ناگهان خود را بی اختیار در سالن "قشقایی" تئاتر شهر می بینید !
تئاتر شروع خوبی داشت . "سیما تیرانداز" روی سن یکه تازی می کرد و با آمادگی بدنی مناسب چندین نقش را بازی می کرد و چادر سفیدش را گاهی به سر می کرد و گاهی شتر می کرد و گاهی میت ! با گچ روی سن نقاشی های مرتبط و جالبی با حال و هوای سن می کشید و موسیقی زنده هم تقریبا پا به پای صحنه پیش می رفت . گند ماجرا جایی بود که تم اصلی نمایش نامه را می فهمیدی : فمنیسم در دوره پیامبر !!
تضعییف حقوق زنان و شکایت از نابرابری بین زن و مرد و ارائه چهره ای آسمانی و قدسی از پیامبر به قدری شعارگونه و مبتذل بیان میشد و که راهی جز فرار از سالن برایم باقی نگذاشت اما افسوس که ردیف صندلی های سالن قشقایی از یک طرف به دیوار می رسید و من روی صندلی چسبیده به دیوار نشته بودم و کم رو تر از آن بودم که پای 14 نفر را لگد کنم و 14 بار بگویم ببخشید !
پ.ن : تنها دلیلی که شاید بتوانم این خیانت را در حق شما انجام بدهم و شما را به دیدن این تئاتر دعوت کنم بازی فوق العاده "سیما تیرانداز" در شش نقش است ! اما نه ! واقعا عذاب وجدان میگیرم ! پس بی خیال !
.

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

خدای خوب , خدای مرده است !

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

{جیمز پی فلاد
آنا بلوم
دیوید زیمر
پیتر استیلمن بزرگ
پینر استیلمن کوچک
فنشاو
سیموئل فار
سوفی
دانیل کوئین
مارکو فاگ
بنجامین ساکس }
این لیست کسانی است که پیرمرد زندگی آن ها را به گند کشیده است اما حالا حتی نمی تواند قیافه شان را به خاطر بیاورد و برای فراموش نکردنشان که هرچند وقت به دیدنش می آیند , اسمشان را روی کاغذ می نویسد . اما انگار ماجرای پیرمرد از این حادتر است که حتی برایش روی اشیای اتاق برچسب زده اند و نام شی را رویش نوشته اند ! در اتاقی که دوربینی هر یک ثانیه از تمام حرکات او عکس می گیرد و میکروفون هایی قوی که در دیوارها تعبیه شده اند , حتی نجواهای او را نبز ضبط می کنند. آیا پیرمرد نمادی از خداست ؟آیا این نوعی تصفیه حساب مخلوق با خالق است ؟ مخلوقی که به لطف تجهیزات و امکانات مدرنش توانسته است بر خالقش غلبه کند ؟
باز هم پل آستر, باز هم بحران هویت , عدم قطعیت ,سرگردانی و معلق بودن . اما این بار اینقدر وحشتناک که حتی پیرمرد مطمئن نیست که در اتاق را به رویش بسته اند یا این که خودش هم می تواند آن را باز کند . جالب تر آن که از امتحان کردن در هم می ترسد و ترجیح میدهد که با خیال بسته نبودنش سر کند !
هیجان انگیز نیست که روزی با خدایتان در اتاقی تنها بمانید و نظاره گر او باشید که حتی نمی تواند به تنهایی به دستشویی برود ؟ از همین حالا به سوال هایی که از او می خواهید بپرسید , فکر کنید .
"سفر در اتاق نسخه برداری
پل آستر
ترجمه : مهدی غبرایی
138 ص – نشر ثالث "

پ.ن : در حال نوشتن این پست این اس ام اس به دستم رسید اما متاسفانه بی نام و نشان :
و روزی میرسد که خدایان می خندند / که چه شوخی بزرگی بود / دنیایی بود و ما خدایی بودیم !
.

۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

خاص های الخاص

۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه


" این که کاری نداره ! منم می تونم از اینا بکشم ! " این احتمالا اولین جمله ای است که بعد از دیدن نقاشی های آبستره " هانیبال الخاص " بر زبان می آورید . تا حدودی حق هم با شماست : شکل هایی ساده که شما را به یاد نقاشی های دوره دبستانتان می اندازد , رنگ های خالص که مرزی ندارند و بدون هیچ خط بینابینی در کنار هم استفاده شده اند . اما این سبک – آبستره - علی رغم سادگی ظاهری در درون خود از پیچیدگی ها و ظرایفی برخوردار است که باعث شده است کم تری نفاشی بتواند در این سبک شاهکار خلق کند و ماندگار شود . چیزی شبیه اصطلاح " سهل و ممتنع " که برای اشعار حضرت سعدی به کار می بریم .
استاد " هانیبال الخاص " هشتاد ساله شده است و این اتفاق اینقدر برای اهالی هنر مهم است که به این مناسبت نمایشگاهی از کارهایش را در "خانه هنرمندان تهران" به راه بیاندازند . ایشان که در سال 1357 فوق لیسانس هنرهای تجسمی خود را از دانشگاه "ایلی نویز شیکاگو " گرفته است ,از همان زمان به تحقیق در آداب و رسوم قومیت های مختلف ایران پرداخته است و آن ها را به زیبایی هرچه تمام تر در آثارش منعکس کرده است . بخش دیگر نمایشگاه کارهای "فیگوراتیو " استاد است .  شاملو , فروغ و به خصوص نیما موضوع اکثر پرتره های ایشان است . رنگ ها و فرم های به کار رفته در فیگورهای استاد به خوبی حال و هوا و روحیات شاعر را نشان می دهد و از این جهت حائز اهمیت هستند . به شما توصیه می کنم که در روز 29 خرداد از نمایشگاه بازدید کنید چون چند نفر از شاعران زنده ! در آن روز مدل استاد می شوند تا تابلوی بزرگ " پرتره شاعران " ایشان تکمیل تر شود : تابلویی که ایشان از سال 79 شروع به کشیدنش کرده است و قرار است همه شاعران معاصر در آن ترسیم شوند .
وقتی مبهوت فضای کارهای استاد در گالری "ممیز" شدید – که توصیه می کنم اول از این گالری دیدن کنید – به گالری "زمستان " بروید تا شاهد تابلوی غول پیکر و زیبای استاد باشید : قوم آشور  .مفاهیم بزرگی مانند زندگی , مرگ , آداب و رسوم , اهریمن و مذهب در این تابلو به طرز استادانه ای به تصویر کشیده شده اند . " شاهکار " کوچک ترین کلمه ای است که این تابلو را توصیف می کند .
 بعد از این که به گالری "پاییز " بروید و تابلوی "مرگ" استاد را ببینید که در بومش مرگ را با تمام تلخی , بزرگی و سردی اش به دام انداخته است دیگر این اسم را تا ابد به یاد دارید و دعا می کنید که سالیان سال زنده بماند : هانیبال الخاص .
پ.ن : برای دیدن نمایشگاه تا 2 تیر مهلت دارید . توصیه می کنم برای لذت بصری بیش تر به همین ترتیب از گالری ها دیدن کنید : ممیز – زمستان – پاییز .
.

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

1-0 به نفع "رانی"

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه
به پدرم قول داده بودم که دیگر درباره سیاست پست ننویسم اما مگر می گذارند ؟! مستند احمقانه "تقاطع " که دیشب از شبکه سه پخش شد و هنوز هم نمی دانم چرا این اسم را برایش انتخاب کرده اند- مرا مجبور کرد که چند خطی درباره اش بنویسم :
1.با انتخاب خانم "فرانکی" که معلوم نشد برای کدام خبرگزاری کار می کند و اصلا چرا به موضوع علاقه مند است سعی شده بود که این حس را القا کنند که فردی بی طرف قصد دارد ماجرای قتل "ندا آقا سلطان" را بررسی کند . اما تنها 5 دقیقه دیدن این برنامه کافی بود که به سفارشی بودن آن پی برد !
2. سازندگان , تنها هدفی که از دعوت کردن ستاره – دوست صمیمی ن د ا – داشتند تاکید بر چهره میک آپ کرده او بود که احساسات مذهبی عوام را تحریک کنند ! نورپردازی موضعی آشکار روی صورت او و گرفتن نماهای کلوز و متعدد این امر را به خوبی نشان می داد .
3. مهم ترین دلیلی که برای همدستی "آرش حجازی" در ماجرای قتل ندا عنوان شد این بود که در تصاویر تلویزیونی ,  دو بار "آرش" به اطراف نگاه می کند !! "اسکاتلند یار "مصرانه در پی استخدام سازندگان باهوش برنامه در بخش کشف جرم سازمان خود می باشد !!!
4. برای سازندگان برنامه که پیداکردن راننده تاکسی ای که در محل تیر خوردن ندا حضور داشت یا پیدا کردن راننده ای که ندا را به بیمارستان شریعتی رساند از روی تصاویر ضبط شده بسیار آسان بود , برقراری یک تماس ساده اینترنتی با "آرش حجازی" کار سختی بود ؟ لااقل با این کار شو احمقانه بی طرفیتان را کمی باورپذیرتر می کردید !
5. برادر عزیز و زحمتکشمان "عباس" که با لباس شخصی در صحنه قتل ن د ا حضور داشت ادعا می کرد که بعد از این ماجرا مجبور به ترک خانه اش شده است و در اتافی 6 متری زندگی می کند !! ریاضی تان که بد نیست ؟! انفرادی رفته ها می دانند که دیگر زندان انفرادی هم حداقل 8 متر است !
6. هنوز هم برای دوستانمان انتشار فیلم قتل ن د ا در کوتاهترین زمان در اینترنت هضم نشده است و از آن به عنوان یکی از دلایل همدست بودن غرب در قتل نام برده شد ! اما باید بدانند که درست است به شهروندانتان اجازه استفاده از اینترنت پرسرعت را نمی دهید اما با همین سرعت کم نیز می توان اطلاعات را با جهان مبادله کرد .
7. از آن جایی که در پایان باید گروهی را به عنوان قاتل معرفی می کردند و تکرار اتهام به انگلیس و ایتالیا تبعات دیپلماتیک داشت دیوار چه گروهی از مجاهدین خلق کوتاهتر ؟ برای سند این اتهام هم تتنها به عکسی که مریم رجبی در کنار عکس قاب گرفته شده ن د ا داشت , اکتفا شد : یک دلیل منطقی !!
8. خوشبختانه در تصاویری که قبل از تیر خوردن " ن د ا " ضبط شده بود زنی با روسری روشن دوبار در تصاویر حضور داشت و مردی با عینک آفتابی هم به ندا یک بار خیره شده بود وگرنه عوامل پشت پرده قتل " ن د ا " کشف نمی شدند !!
9. تنها کسی که از این برنامه سود برد مالکان نوشیدنی "رانی " بودند که مارکشان مجانی و به دفعات در برنامه تبلیغ شد ! شرکت "سونی" هم احتمالا تا این لحظه به علت تبلیغ آشکار برند "وایو" لپ تاپ هایش نیز پیام تشکر صمیمانه ای به صداوسیما ایران ارسال کرده باشد !
.

۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

پدر , عشق و پسر

۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

"اگر والدین می دانستند که تاثیرشان در ساخته شدن فرزند تا چه اندازه ناچیز است , به وحشت می افتادند ! چند تصویر فیلم و چند جمله کتاب بیش از تمام عوامل دیگر زندگی من را رقم زد "
کریستین بوبن . فرسودگی
برای شما هم اتفاق افتاده که در وضعیتی گیر کنید که توضیحش برای دیگران بسیار دشوار و ناممکن باشد؟ وضعیتی که هیچ کس نمی تواند شما را درک کند ؟ وضعیتی که هر کلام و توضیحی فقط اوضاع را وخیم تر می کند و سوءتفاهم ها را زیاد می کند ؟ اگر جواب شما مثبت است توصیه می کنم که در این مواقع از پدر معنویمان کمک بگیرید. پدری که در تمام سختی های زندگی آغوش گرمش را برایمان باز می کند : " ادبیات "  این آخرین کمک پدرم به من است  :
اگر سفر نکنی
اگر کتاب نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر برده عادات خود شوی
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی !
پابلو نرودا
.

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

عشق مثل سرفه است , پنهان نمی ماند

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

به تصویر کشیدن روحانیت و حواشی زندگی آن ها در سینمای ایران همواره با ممیزی ها و حساسیت های فراوانی همراه بوده است . به نحویکه باید روحانیت به عنوان قشری مومن و با تقوا که در تمام جریان های سیاسی و اجتماعی هدایت گر توده مردم است تصویر شوند .  از " توبه نصوح " مخلمباف – که مردی سرمایه دار در اثر معاشرت با روحانی مسجد متحول می شود – این جریان در سینمای ایران رعایت شده است تا همین اواخر در فیلم مبتذل و سخیف "اخراجی ها " که تنها کاراکتر مودب و متین , روحانی فیلم بود !
هر کارگردانی هم که سعی کرده است  این قشر را فارغ از این کلیشه ها به تصویر بکشد با اعتراض و بایکوت و سانسور مواجه شده است . نمونه اش فیلم "زیر نور ماه " اثر دوست داشتنی "رضا میر کریمی " و فیلم جنجالی " مارمولک " که اگر اجازه اکران کامل به آن داده می شد پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران می شد .  اکثر توجیه هایی هم که برای این مخالفت ها عنوان می شود توهین به این قشر عنوان شده است . اما اکنون فیلمی در حال اکران است که هم توانسته است چهره تازه و جالبی از روحانیت را تصویر کند و هم مورد تقدیر حوزه علمیه قم قرار گیرد : "طلا و مس " به کارگردانی "همایون اسعدیان "
اگر شغل نقش اول فیلم – آقا سید - طلبگی نبود فیلم به یک ملودرام عاشقانه معمولی اما آبرومند تنزل پیدا می کرد اما نقطه قوت فیلم نشان دادن اعمال و مسئولیت های یک طلبه که برای ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کرده است , در مقابل زن و فرزندانش است . همواره برای خود من دانستن این که یک آخوند در منزلش چگونه زندگی می کند , چگونه با زنش عشق بازی می کند یا چگونه با فرزندانش برخورد می کند جالب بوده است !! تابویی که از این قشر در جامعه ساخته اند باعث شده است که زندگی شخصی آنها برایمان جالب و مهیج شود ! این فیلم به بهترین شکل عشق ساده و صمیمی یک زوج را به تصویر می کشد که دیوانه وار همدیگر را دوست دارند اما در بیان آن – با وجود این که 8 سال است که با هم ازدواج کرده اند و 2 بچه هم دارند – مشکل دارند .
بازی " نگار جواهریان " در نقش "زهرا سادات" فوق العاده است ! آنقدر خوب و روان که بازی خوب " مهدی شعیبی " در نقش "سیدرضا " را تحت تاثیر قرار داده است . تنها نکته آزاد دهنده فیلم بازی نچسب و دیالوگ های شعاری سحر دولتشاهی در نقش پرستار است . این فیلم نشان می دهد که روحانیت یک شغل است ! همین ! آنها هم حق دارند که تفریح کنند , عشق بورزند و همراه همسرشان پرده های خانه شان را بکشند و " نی نای نای " کنند !
" طلا و مس
کارگردان : همایون اسعدیان
فیلنامه : حامد محمدی
بازیگران : مهدی شعیبی – نگار جواهریان – سحر دولتشاهی -جواد عزتی
97 دقیقه "

پ.ن : تهیه کننده فیلم – منوچهر محمدی – پیش از این فیلم " میم مثل مادر " , "مارمولک " , " ارتفاع پست " , "زیر نور ماه " و " از کرخه تا راین " را تهیه کرده است .
پ.ن 2: پسر جوان پرویز پرستویی در "آژانس شیشه ای " را به یاد دارید ؟ او " مهدی شعیبی " است !
.

۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

33,663

۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه
چند سال پیش که باز هم موج انتقادات گسترده از "علی دائی" مد شده بود , برنامه "90" میزبان او بود . وقتی که "فردوسی پور" در پایان برنامه از "دائی" خواست که برای انتخاب برندگان از فلان عدد تا فلان عدد , چند تا را انتخاب کند "دائی" در کمال خونسردی این عدد را انتخاب کرد : سی و سه هزار و ششصد و شصت و سه !به تعداد "س" هائی که هنگام گفتن این عدد شنیده می شود و مشکل گفتاری "دائی" در تلفظ حرف "س" که دقت کنید  راز ماندگاری و موفقیت دائی را می فهمید : جسارت .
حالا حکایت "مارتین اسکورسیزی" است ! هر کس دیگری که جای او می بود و فیلم های "گاوخشمگین" , "راننده تاکسی" , "آخرین وسوسه مسیح " و "دارودسته نیویورکی " را در تاریخ سینما جاودانه می کرد , سعی می کرد تا جائی که می تواند این خاطره های خوب را برای طرفدارانش حفظ کند و از ریسک کردن و تجربه ژانرهای جدید خودداری کند! آن هم چه ژانری ؟ ژانر ترسناک : که از فرط تکرار و کلیشه خیلی مورد پسند کارگردان های تراز اول قرار نمی گیرد .اما او نشان داد که اهل ریسک  است و هنوز هم در سینما به تکرار نرسیده است .
    "اخطار:خطر لو رفتن داستان"       
در نیمه اول فیلم از دیدن فلاش بک های توهمی , بچه های مرده , خون , راهروهای تاریک , چراغ هائی که تا سوژه به زیر آن می رسد شروع می کنند به قطع و وصل شدن و  نماهای کلوزآپی که ناگهان با حمله چیزی یا کسی به بازیگر نقش اول قرار است شما را بترساند ناامید نشوید ! برای همه این ها در پایان دلیل منطقی گنجانده شده است .نگران نباشید !جنس ترسی که در این فیلم تجربه می کنیم چیزی فراتر از کلیشه های این ژانر است .هرچند شروع فیلم من را به یاد "بی خوابی " – فیلم تحسین شده "کرستوفر نولان " – انداخت اما به تدریج می فهمیم که آن چیزی که باید از آن بترسیم خود شخصیت اول فیلم – لئو دی کاپریو- است ! این موضوع شما را به یاد فیلم خاصی نمی اندازد ؟ آفرین . فیلم "دیگران " ! اما تفاوت مهم فیلم استاد با آن در این است که ما در "دیگران" ناگهان و در یک سکانس می فهمیم که ماجرا از چه قرار است اما در این فیلم ما به تدریج و کم کم این ماجرا را کشف می کنیم ! حتی در پایان فیلم نیز مطمئن نیستیم که تمام این شخصیت ها و داستان ها زاده ناخودآگاه "تدی دنیل" است چون نتوانسته است که تلخی جنایت هائی که خودش آنها را مرتکب شده را تحمل کند .
Shutter Island جزیره شاتر  
کارگردان : مارتین اسکورسیزی
بازیگران : لئوناردو دی کاپریو – بن کینگزلی – مارک رافالو
138 دقیقه – محصول 2010
فیلمIMDB لینک
پ . ن : شخصا عاشق فیلم های ترسناکی هستم که درباره ی بیماری های خاص روانی است . اگر شما هم این حس را دارید این فیلم را نیز از دست ندهید : هویت به کارگردانی جیمز منگولد.
.

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

هزارتوی غم

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه
همیشه مردد بودم از این که در مورد رشته دانشگاهی ام پست بنویسم . حس می کردم شاید آن عشق و هیجانی که مباحث آن رشته به من منتقل می کند برای سایرین خسته کننده و بی معنی باشد . مثلا فرض کنید "میم" درباره نحوه ترجمه متون مطبوعاتی زبان انگلیسی مطلب بنویسد ! یا "شاهرخ "درباره تاثیر فلان میکروچیب بر کارکرد دستگاه سی تی اسکن یا "سیاوش" درباره تاثیر ذرات فوتو بر فلان چیز ! من یکی که این جور مطالب را نمی خوانم !!
اما حساب معماری با سایر رشته های دانشگاهی جداست . چون رشته ای است که همه ی مردم با آن سر و کار دارند و آن را درک می کنند هرچند شاید لزوما قادر به خلق آن نباشند . ما در فضاهای معماری متولد می شویم , بزرگ می شویم , عاشق می شویم و پیر می شویم . چه کسی هنوز خاطره محل زندگی بچگی اش را فراموش کرده است ؟ خوابگاه دانشگاهیتان را چه طور ؟ محلی که همیشه با عشقتان در آن قرار می گذاشتید را چه ؟چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم فضاهای معماری بخش زیادی از نوستالژی ها و خاطراتمان را به خود اختصاص داده است . پس از این به بعد برایتان هرازچندگاهی از معماری می نویسم.
یکی از مهم ترین دغدغه های معماری معاصر خلق فضائی است که غیر قابل پیش بینی باشد و بیننده را به حرکت وجست و جو مجبور کند و او را هر لحظه غافلگیر کند . علاوه بر آن باید بتواند محتوا و موضوعی که بنا برای آن ساخته می شود را به خوبی به مخاطب انتقال دهد . کار سختی است . نه ؟
یکی از بهترین پروژه هائی که به خوبی از پس این موضوع برآمده است , یادمان "یهودیان کشته شده اروپا " است اثر معمار صاحب سبک "پیتر آیزنمن"  . این یادمان که در شهر برلین قرار دارد ایده ای ساده اما تکان دهنده دارد ! 2600 قصعه مکعب بتنی در اندازه ها و ارتفاع های گوناگون در زمینی به مساحت 19 هزار متر مربع طوری چیده شده اند که راهروهائی باریک , طولانی و ترسناکی را ایجاد کرده اند . راهروهایی که شما را مجبور می کند که به تنهائی از یادمان دیدن کنید و حس ترس از گم شدن , تنهائی , وحشت و غم یهودیان را به خوبی درک کنید. کف شیب دار مجموعه هم در انتقال هر چه بیش تر حس بسیار مفید عمل می کند . اگر در این یادمان گام بر می دارید از سوال پسرکی که از شما امتیازتان را می پرسد شگفت زده نشوید ! او فقط به دنبال جایزه بزرگ مسابقه است: یک تانک واقعی !


 
 
The Memorial of murdered jews of europe"
Architect : peter Eisenman
Location : berlin"

پ.ن : اگر به موضوع علاقه مند شدید این بنا را نیز از دست ندهید : موزه یهودیان اثر دانیل لیبسکیند .
پ.ن 2 : عکس های مفصل این یادمان را می توانید از این جا نگاه کنید .

معتادان دیازپام ده

جستجو در دیآزپام 10

دیآزپام خورندگان امروز