۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

شب ها و سیگارهای روشن

۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه


می خوام توی این پست خودم رو از یه عذاب وجدان قدیمی خلاص کنم و فیلمی رو معرفی کنم که علی رغم این که باهاش زندگی کردم , علی رغم این که تو حین تماشاش  عین چی از اطرافم دود سیگار خوردم , علی رغم این که اونقدر منو دیوونه ی خودش کرده بود که تا مدت ها از طرز خاص تاکسی گرفتن نقش اولش تقلید می کردم , علی رغم این که یه جنگ سرد بین دوستام به راه انداخته بود که که کی میتونه اسم کتاب های بیش تری از کتابخونه ی نقش اول فیلم رو – با دقیق شدن در نصاویر Pause شده فیلم – بفهمه و اون ها رو گیر بیاره و علی رغم این که فیلم بسیار مهجوریه, تا الان دست به معر فی اش نزده بودم ! ارادتم به فیلم در حدیه که توی این چند سال دانشجوئی, آخرین اکران هر ترم کانون دانشگاهمون این فیلم بود اما هر بار که نگاش می کردم توی اون صحنه ای که قهرمان فیلم کتابخونه اش رو می فروشه , بیش تر از آسمون اون صحنه گریه می کردم ! ترم آخر هم با کلی سگ دو زدن موفق شدیم کارگردانش رو دعوت کنیم و با کلی اصرار از زیر زبونش اسم خیابون  لوکیشن اصلی شب فیلم رو بکشیم بیرون !
من و خیلی از هم سن هام به فیلم "شب های روشن" مدیونیم . "فرزاد موتمن" با جان دادن به کاراکتری که فقط پیش کتاب فروشی حساب دفتری داشت و اونقدر دیوانه ی ادبیات بود که وقتی ازش زمان رو می پرسیدند جواب می داد " یه شعر مونده به ساعت یازده " جاش رو اونقدر توی حافظه سینمائیم محکم کرده که وقتی پریروز تبلیغ فیلم تازه اش – پوپک و مش ماشاءالله با بازی حیائی و مهناز افشار – رو دیدم خم به ابرو نیارم ! برام تعریف کرده که تنها عشق و درآمدش این سینمای کم رمقه و گاهی مجبوره از این جور فیلما هم بسازه . " سعید عقیقی" جادو کرده و از رمان کم رمق "شب های روشن" داستایوفسکی  - که امیدوارم شاه رخ عزیزم منو ببخشه ! – فضائی ایرانیزه شده و ملموس رو برای مخاطب ایرانی خلق کرده . کاش این نوشته رو می خوند تا می فهمید ما تا آخر کاراکتر روشنفکرش رو که نشون داد لزوما نباید سیگار بکشه یا در حالیکه داره قهوه فرانسوی اش رو مزه مزه  می کنه , حرف های فلسفی دهن پرکن بزنه , می پرستیم  ! ما به این فیلم مدیونیم از این نظر که برامون آدم هائی رو روی این پرده نقره ای خلق کرد که به تلخی و طی تجر به های نا کام فهمیدیم که امکان تحقق افکار و آرمان هاشون توی این جامعه ای که زندگی می کنیم وجود نداره ! شاید خود "عقیقی" هم این نکته رو می دونست که برای استاد – با بازی مهدی احمدی – اسم نذاشت و اسم معشوقه اش رو هم "رویا" گذاشته بود !
حالا بی آن که کتابش رو خونده باشم می فهمم  "راسکلنیکف" چه زجری کشیده با این عذاب وجدان لعنتی و چه آرامشی داره اعتراف کردن و خلاصی ازش !حالا که اعتراف کردم بذارین راحت بخوابم . شاید خواب دختری رو دیدم که تو یکی از سربالائی های "زعفرانیه" زیر نور ماه,  بعد یه سال ,به قولش وفا کرده و منتظر عشقشه! هیسس ! گوش کنید , می شنوید "پیمان یزدانیان" داره چه سحری با ویولونش می کنه ؟
"شب های روشن
کارگردان : فرزاد موتمن
نویسنده فیلنامه : سعید عقیقی(با برداشتی آزاد از کتاب "شب های روشن" اثر داستایوفسکی)
بازیگران :مهدی احمدی – هانیه توسلی – محسن شاه ابراهیمی
موسیقی : پیمان یزدانیان
طراح صحنه و لباس : محسن شاه ابراهیمی
محصول 1381- 102 دقیقه"
پ.ن : به قول شاه رخ , اینقدر با انبردست از این فیلم نکته درآوردیم که حد نداره ! می خوام اونا رو بنویسم اما باور کنین اشک امونم نمیده !
پ.ن 2 : این پست رو در نهایت افتخار تقدیم می کنم به هدایت و سیحون ; که تو این جامعه شب رنگ خواب زده , هشیارترین خوابگردهایند.
.

6 comments:

tooska گفت...

ممنون بابت یادآوری این فیلم محشر. برای شب فیلم دوستانه این هفته انتخاب شد!

maryam.E گفت...

بخون جنایت و مکافات رو تا یه جای دیگه زندگی کنی
جای یه دانشجوی 22 ساله توی سن پیترز بورگ که نقشه می کشه زمین رو از دست شپش پلید مضری نجات بده. باهاش استرس بگیری و تب کنی و آرم بشی و اعتراف کنی و...
جنایت و مکافات شانس کم نظیر زندگی کردن در یه جای دیگه اس

maryam.E گفت...

تنظیمات کامنتینگت رو عوض کن تا فیلتر نباشه.
خیلی احمقن واقعا. خیلی!

هولدن گفت...

فیلم رو ندیدم
ولی اون قسمت کوتاهی که به دور از عذاب وجدان درمورد فیلم نوشتی رو دوست داشتم
آرتیست ها طرد می شن از آدم های اطراف محصول جامعه شون و دردها و رنج هایی که برای بهای بیداری شون می پردازند
و زخم‌هايي كه مثل خوره روحشان را آهسته در انزوا مي‌خورد و مي‌تراشد.و اگر به كسي بگويد يا بنويسند، مردم بر سبيل عقايد جاري و عقايد خودشان سعي مي‌كنند آن را با لبخند شكاك و تمسخرآميز تلقي بكنند؛

هانتا گفت...

در مورد پست قبلي ت بايد بگم كه جمله ي معروفمو بهت گفتم كه هاليوود آشغالدوني آدماي پولداره يا نه؟
يه نكته اي هم هست توي پست تكه عصر بهت مي گم
نهايتا نه دوس دارم توي اون وضعيت باشم نه اون فيلمو مي بينم
سلام
برگشتي يا نه؟

افسانه سیزیف گفت...

عالی بود این پستت .. خیلی‌ چسبید ....این تعبیرت رو دوست دارم از اینکه کاراکتر روشنفکر نباید لزوما سیگار بکشه و حرف‌های فلسفی‌ بزنه .

ارسال یک نظر

لطفا پیغام های خارج از بحث پست رو به این آدرس ها بفرستین :
زکریا kaboe.tanha@gmail.com

معتادان دیازپام ده

جستجو در دیآزپام 10

دیآزپام خورندگان امروز